پیشرفت فردی

هدف گذاری سنتی برای همه مناسب نیست

هدف گذاریاگر به صحبت‌های سخنرانان انگیزشی گوش کرده یا کتاب‌های خودیاری را مطالعه کرده باشید، بی‌گمان راجع به اهمیت هدف گذاری زیاد شنیده و خوانده‌اید. در واقع بسیاری هستند که به شما می‌گویند کلید موفقیت، داشتن هدف است. اگر راستش را بخواهید نزدیک به بیست سال است که در باب هدف‌ گذاری مطالعه کرده‌ام و باید اقرار کنم تاکنون، این مبحث جالب توجه را درک نکرده‌ام و هنوز سر از آن درنیاورده‌ام.

هنری مور می‌گوید:

آنچه اهمیت دارد این است که بفهمید چه چیز برایتان مناسب‌تر است.

مشکل اینجاست که نویسندگان و سخنرانان انگیزشی، اغلب هدف‌گذاری را بیش از حد ساده می‌انگارند. اغلب افراد طرفدار روشی هستند که من آن را ” روش هدف‌ گذاری سنتی ” می‌نامم. این قبیل افراد به شما توصیه می‌کنند برای رسیدن به هدفتان این کارها را انجام دهید:

  • هدفی برای خود در نظر بگیرید – به عبارت دیگر مشخص کنید می‌خواهید به چه برسید.
  • هدف خود را روی کاغذ بیاورید.
  • زمان مشخصی را برای رسیدن به هدف خود در نظر بگیرید.
  • طرحی بریزید و آن طرح را به اجرا درآورید.
  • در ذهن خود نتیجه‌ی موفقیت‌آمیز را مجسم کنید.
  • نگرش مثبت خود را حفظ کنید.
  • پیشرفت خود را ارزیابی کنید و هر جا نیاز هست، سازشی انجام دهید.
  • آن قدر پشتکار و استقامت به خرج دهید تا به هدفتان برسید.

همه‌ این توصیه‌ها خوب و عالی به نظر می‌آید، فقط یک مشکل هست: بیشتر آدم‌ها با استفاده از این روش به اهداف خود دست پیدا نمی‌کنند! اغلب مردم در میانه‌ راه ناامید می‌شوند و دست از کار می‌کشند. البته خود من با این روش به اهداف بسیاری دست یافته‌ام، ولی در رسیدن به بعضی اهداف نیز شکست خورده‌ام. شرط می‌بندم کم و بیش همه‌ کسانی هم که دارند این مقاله را می‌خوانند، با این که افرادی مثبت اندیش بوده‌اند و اقداماتی بایسته کرده‌اند، در عین استفاده از این روش در رسیدن به بسیاری از اهدافشان شکست خورده‌اند.

حال سؤال این است که ما کجا خطا کرده‌ایم؟ چرا با استفاده از این روش به بعضی از اهدافمان دست می‌یابیم، اما در رسیدن به اهداف دیگر شکست می‌خوریم؟ البته ادعا نمی‌کنم جواب همه‌ سؤال‌ها را می‌دانم، ولی با وجود این در ادامه برخی از مشاهدات و یافته‌هایم را در زمینه‌ی هدف‌گذاری با شما در میان می‌گذارم.

۱-بسیاری از آدم‌ها بدون این که هدف خاصی داشته باشند موفق می‌شوند.

در طی این سال‌ها، من متوجه شده‌ام که افراد بسیار موفقی هستند که حتی بدون هدف‌گذاری به موفقیت و پیروزی رسیده‌اند. بازیگر معروف، هریسون فورد گفته است هدف او هرگز این نبوده که روزی ستاره‌ی سینما شود. آنتونیو باندراس نیز گفته است او هرگز در زندگی‌اش هدف‌گذاری نمی‌کند چرا که به نظر او هدف گذاری بیش از حد محدودیت به وجود می‌آورد. در ذهن سندی کرافورد هرگز نمی‌گنجید که روزی ستاره‌ی صنعت نمایش پوشاک شود. وزیر سابق امور خارجه، مادلین آلبرایت نیز گفته است او هرگز این هدف را در سر نداشته که روزی وزیر امور خارجه شود، یا به عنوان سفیر سازمان ملل منصوب شود و به احتمال قوی هدف ونسان ونگوک نقاش معروف هم این نبوده که به خود بگوید: ” من در نود روز آینده سه شاهکار هنری خواهم کشید و یک میلیون دلار به دست خواهم آورد.”

خلاصه‌ی کلام این که: خیلی‌ها هستند که بدون این که از روش هدف‌گذاری سنتی استفاده کنند، بسیار موفق و پیروز هستند.

۲-چه برای خود اهدافی در نظر بگیرید چه در نظر نگیرید، برای موفق شدن به عزم راسخ و شور و هیجان نیاز دارید.

وقتی از کسانی مثال می‌زنم که بدون هدف موفق شده‌اند، می‌خواهم بر این موضوع تاکید کنم که حتی این عده هم نسبت به آنچه می‌خواستند در زندگی‌شان انجام بدهند بینش روشن داشته‌اند. آنان در حرفه‌شان همیشه پر شور و حرارت بوده‌اند و هستند. در حیطه‌ی کاری‌شان، همواره در حال یادگیری و رشد هستند. حاضرند دل به دریا بزنند و همچنین متعهدند هر کاری لازم است انجام دهند تا همچنان به پیش روند. کسانی که عزم راسخ ندارند و در دودلی و تردید به سر می‌برند، هرگز به موفقیت پایدار دست پیدا نمی‌کنند.

۳-زمانی که موضوع تجارت و فروش مطرح است، قواعد فرق می‌کند.

به این نتیجه رسیده‌ام که اگر بخواهید در زمینه‌ی تجارت و در فروش موفق شوید، باید هدف‌گذاری کنید؛ یعنی بارها و بارها از روش‌های هدف گذاری سنتی استفاده کنید. در اینجا به شما خواهم گفت چرا در تجارت و فروش باید به سرعت به نتایج دلخواه برسید.

در تجارت دو حالت وجود دارد: یا شما محصولی تولید می‌کنید، یا تنها در قالب فروشنده آن را عرضه می‌کنید. در هر دو حالت، نمی‌توانیم در تجارت چنین دیدگاهی داشته باشیم که ” به سختی کار خواهیم کرد و فرقی نمی‌کند چه زمانی موفق شویم.” اگر در تجارت چنین نگرشی داشته باشیم، احتمال این می‌رود که شرکت نتواند حقوق کارمندان را بپردازد و اعتماد سرمایه‌گذاران را به دست آورد. البته شرکت‌هایی هم هستند که بدون هدف گذاری مشخص بسیار موفق هستند، اما شمار این سازمان‌ها و تشکیلات اندک است و استثنا به شمار می‌آیند.

هم‌اکنون اغلب شرکت‌های تجاری نوعی نظام ارزشیابی کارکنان دارند و بر اساس آن، متقاضیان کار را ارزشیابی می‌کنند تا ببینند آیا آن‌ها توانایی موفق شدن در امر فروش را دارند یا نه. این نیز روش بسیار مفیدی است و کمک می‌کند افراد مناسب و مورد نظر شناسایی شوند؛ کسانی که بتوانند بر اساس ” قواعد ” بازی کنند.

۴-الگوهای هدف گذاری سنتی برای بعضی افراد به هیچ وجه مناسب نیست.

بیشتر کسانی که از روش‌های هدف گذاری سنتی طرفداری می‌کنند مدعی هستند این روش‌ها می‌توانند به درد همه بخورند و برای همه نتیجه‌بخش باشند؛ اما من دیگر چنین ادعایی را باور ندارم. اگر هریسون فورد به عنوان یک کارگزار بیمه کار می‌کرد، به احتمال زیاد به نحو غم‌انگیزی شکست می‌خورد. بعضی‌ها به هیچ وجه از هدف‌گذاری و تعیین موعد مقرر برای رسیدن به هدف نتیجه‌ای نمی‌گیرند. این گونه هدف گذاری برای آن‌ها به هیچ وجه مفید نیست. این گونه افراد با روش هدف گذاری نمی‌توانند حداکثر آنچه را در توان دارند به مرحله‌ی اجرا درآورند.

۵-شکست در تحقق اهداف به طور معمول نشان‌دهنده‌ فقدان تعهد است.

ما توانایی این را داریم که به بیشتر اهدافی که در نظر می‌گیریم دست پیدا کنیم؛ اما اغلب برای رسیدن به اهدافمان فاقد عنصر لازم هستیم؛ تعهد. ما گمان می‌کنیم برای دستیابی به هدفمان متعهد هستیم؛ اما در حقیقت، حاضر نیستیم هر چه را که برای رسیدن به آن هدف لازم است، انجام دهیم. ما مأیوس می‌شویم و سرانجام هدف را کنار می‌گذاریم؛ بنابراین اگر در رسیدن به هدفی پیشرفت شایان نمی‌کنید، احتمال آن هست که نسبت به آن به راستی متعهد نیستید.

۶-هر شکست نکته‌ای دربر دارد.

خیلی آسان است که به هر شکست در تحقق اهدافمان به منزله‌ی ناکامی یا رویدادی تأسف‌برانگیز نگاه کنیم. گر چه، من بدین شکل به آن‌ها نگاه نمی‌کنم. در حقیقت، هر ” شکست در تحقق اهداف ” مسیر بهتر را نشان می‌دهد و شما را به سمت آن مسیر هدایت می‌کند. بیشتر وقت‌ها یا ما اهدافمان را بر اساس آنچه دیگران می‌گویند تعیین می‌کنیم، یا می‌بینیم چه راهی راه خوبی برای موفق یا پولدار شدن است تا هدفمان را به تناسب آن تعیین کنیم؛ اما وقتی به اهدافمان نمی‌رسیم و آن‌ها را رها می‌کنیم، فرصتی می‌یابیم که مسیر متفاوتی را دنبال کنیم؛ مسیری که بیشتر با توانایی‌ها و ویژگی‌های منحصر به فردمان منطبق باشد.

۷-وقتی موضوع رسیدن به هدف مطرح است، عامل ” نامحسوس ” ملاک قرار می‌گیرد.

بدون شک شما برای رسیدن به هدف، به نگرش مثبت، اشتیاق و تعهد نیازمندید؛ اما در پشت پرده و در خفا، یک عامل نامحسوس و نادیدنی نیز مؤثر است. همانطور که همه‌ی ما در رقابت‌های ورزشی شاهد بوده‌ایم، گاهی برنده‌ی یک بازی بر اساس چرخش ناگهانی توپ، فاصله‌ای کم به اندازه‌ی یک بند انگشت یا اشتباه داوری مشخص می‌شود. البته درست است که آمادگی رقابت کننده، او را در موقعیت پیروزی قرار می‌دهد، اما اشتباه برداشت نکنید، گاهی به نظر می‌رسد خوش اقبالی یا تقدیر به میدان می‌آید تا به ما کمک کند به اهداف مورد نظرمان دست یابیم.

بیش از چهل سال پیش، دکتر مکسول مالتز کتابی برجسته با عنوان ” علم مهار ذهن ” در زمینه‌ی هدف‌گذاری نوشت. دکتر مالتز به شدت بر این باور بود که ما باید اهداف و مقاصدی داشته باشیم؛ اما با این حال او می‌گفت اگر سعی کنیم به طور خودآگاه به دنبال این باشیم که چگونه و از چه راهی به هدفمان دست پیدا کنیم، نتیجه‌ی معکوس خواهیم گرفت. پیشنهاد او این بود که تنها بر نتیجه‌ی نهایی متمرکز شوید و به سامانه‌ی هدایت خودکارتان اجازه دهید خود ” راه مناسب ” برای رسیدن به هدف را پیدا کند.

منظور من از طرح این مبحث این است که در امر هدف‌گذاری، ” یک روش برای همه مناسب نیست.” چه باک اگر با طرح این مبحث موجب شدم عده‌ای سردرگم شوند، هیچ اشکالی ندارد که با من مخالف باشید. من تنها می‌خواهم به جای این که فقط روش‌هایی را دنبال کنید که هیچ نتیجه‌ای برای شما در بر ندارد، راه‌های متعددی برای هدف‌گذاری بیندیشید. روش‌های هدف‌گذاری سنتی برای عده‌ای نتیجه‌بخش است و من این عده را تشویق می‌کنم به استفاده از این روش‌ها ادامه دهند؛ اما این روش‌ها برای همه نتیجه‌بخش نیستند و آمار و ارقام این مدعا را به خوبی ثابت می‌کند.

مطمئن باشید راهی وجود دارد که برای شما نتیجه‌بخش باشد. به مبارزه طلبی ادامه دهید و همزمان روش‌های متعددی را برای هدف گذاری و تنظیم اهداف خود بیازمایید؛ سرانجام شیوه ای برای خود پیدا خواهید کرد که نتایجی مثبت برایتان به ارمغان خواهد آورد!

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا