ویلیام گلادستون، نخستوزیر سابق انگلیس میگوید: ” هیچ مردی به عظمت نمیرسد، مگر آنکه اشتباهات بزرگ و فراوان بکند.”
خیلیها از بیم آنکه مبادا شکست بخورند، دست به کار نمیشوند. از سوی دیگر موفقها میدانند که شکست بخشی از فرآیند یادگیری است. آنها میدانند که شکست روشی برای یادگیری از طریق آزمون و خطاست. نه تنها نباید از شکست بهراسیم، بلکه باید بخواهیم که شکست بخوریم. حتی باید مشتاق شکست خوردن باشیم. من این را شکست خوردن آموزنده میدانم. این شکست خوردنی است که شما را به پیش میبرد. خیلی ساده دست به کار شوید، اشتباه کنید، به بازخوردها گوش بدهید، خودتان را اصلاح کنید و به جلو قدم بردارید. هر تجربهای به شما اطلاعات مفیدی میدهد که میتوانید از آن به سود خود، استفاده کنید.
این اصل به خصوص وقتی میخواهید کاری را به تازگی شروع کنید مؤثر واقع میشود. همهی سرمایهگذاران میدانند که بسیاری از فعالیتها به شکست منتهی میشود، اما حالا میدانیم اگر کسی که کاری را شروع میکند ۵۵ ساله یا بزرگتر باشد، از شانس ۷۳ درصدی بیشتری برای موفقیت برخوردار است؛ زیرا کارفرمایان مسنتر قبلاً از اشتباهات خود درس لازم را آموختهاند.
باک مینیستر فولر، ریاضیدان و فیلسوفی که به دانشگاه نرفت اما ۴۶ دکترای افتخاری گرفت میگوید: «هرگز نمیتوانید کمتر بیاموزید، تنها میتوانید بیشتر بیاموزید. دلیل اینکه این همه میدانم این است که اشتباهات فراوان کردهام.”
یکی از حکایتهای مورد علاقهی من دربارهی دانشمندی است که در زمینهی پزشکی مشکلات عدیدهای را از سر راه برداشت. گزارشگر روزنامهای با او مصاحبه کرد و از او پرسید چرا فکر میکند در مقایسه با مردم عادی میتواند کارهای بیشتری انجام دهد.
او گفت علتش درسی است که وقتی او دو ساله بود مادرش به او آموخت. او در آن زمان میخواست شیشه شیری را از یخچال بردارد. شیشه از دستش افتاد و همه محتوای آن روی کف آشپزخانه پهن شد. مادرش به جای اینکه عصبانی شود، گفت: «چه خرابکاری جالبی کردی. من هرگز ندیده بودم که شیری اینگونه به زمین بپاشد. خوب، کاری است که صورت گرفته. دلت میخواهد قبل از اینکه شیرها را پاک کنیم روی آنها بازی کنی؟”
و او به راستی این کار را کرد. بعد از چند دقیقه مادرش ادامه داد: ” میدانی، هر وقت خرابکاریای مثل این یکی بکنی، در پایان باید آن را پاک کنی. خوب، دوست داری چگونه این کار را بکنی؟ میتوانیم از یک حوله، یک اسفنج و یا یک پارچه استفاده کنیم. تو کدام را ترجیح میدهی؟”
وقتی شیر پخش شده روی زمین را پاک کردند، مادر گفت: «اشکال این بود که نمیدانستیم با دو دست کوچک چگونه میتوانیم شیشه شیر را از یخچال برداریم. بیا به حیاط برویم، شیشه را پر از آب کنیم و ببینیم میتوانیم راهی پیدا کنیم که آن را بدون اینکه به زمین بیفتد حمل کنی.” و این کار را کردند.
به راستی که چه درس شگفتانگیزی بود.
این دانشمند گفت از آن زمان دانستم که میتوانم اشتباه کنم و مطلب بیاموزم. آموختم که اشتباه کردن فرصت مناسبی برای یاد گرفتن است.