پیشرفت فردی

۱۱ ویژگی مشترک افراد موفق

افراد موفقافراد موفق، چه مدیرهای حرفه‌ای و هنرمندان بین‌المللی و چه ورزشکار، دانشجو، کارگزار یا خانم خانه‌دار، همه‌ی آدم‌هایی که در درجات بالا به موفقیت دست یافته‌اند، تعدادی ویژگی مشترک دارند. ولی این ویژگی‌ها نیستند که از آن‌ها افرادی موفق ساخته؛ این صرفاً رفتارها و اعمالی هستند که بین تمامی آن‌ها که بر وقت و تقویم و فضایی که اشغال کرده‌اند، کنترل دارند، مشترک است.

درک هر یک از این ویژگی‌ها و این که چطور می‌توانید خود را به سطح آدم‌های موفق برسانید، مهم است. پس از بررسی این ویژگی‌ها، به آدم‌هایی که می‌شناسید و بیشترین استفاده را از وقت و تلاششان می‌برند، نگاه کنید و ببینید چطور در هر یک از زمینه‌هایی که در فهرست آورده‌ام، ممتازند. سپس، فهرست خود را جفت و جور کنید و لااقل سه تا از اعمال را بنویسید که کمکتان می‌کند تا در هر یک از این ویژگی‌ها بهتر شوید.

هیچ یک از این ویژگی‌ها به طور ژنتیکی انتقال نمی‌یابد. همه‌ی این‌ها را می‌توان یاد گرفت و در برنامه‌ی معمول روزانه به کار برد. باید هر یک از این ویژگی‌ها را به اولویت خود تبدیل نمایید، پیامدهایشان را درک و آن‌ها را به بخشی از زندگی خود تبدیل کنید.

۱-تعیین هدف‌های مشخص و معین

این هدف‌ها، گنگ و مبهم نیستند؛ واضح و دقیق‌اند و به روی کاغذ آمده‌اند و برای تکمیل شدن، چهارچوب‌های مشخص زمانی برایشان تعیین شده است. هدف‌های یک فرد موفق، همیشه بر روی کاغذ نوشته می‌شود؛ اگر چه کوتاه و تلگرافی‌اند تا با چند کلام بتوانند منظور را برسانند. این هدف‌ها در جایی مثل دفتر یادداشت یا کیف پول نگه‌داری می‌شوند تا فردی که آن‌ها را نوشته، بتواند راحت به آن‌ها رجوع نماید.

ولی فرد هدف‌دار صرفاً هدف‌هایش را روی کاغذ نمی‌نویسد و قابشان نمی‌کند و مثل شعاری الهام‌بخش جلوی چشمش روی میز نمی‌گذارد. این فرد به هدف‌هایش به عنوان کارهایی که باید انجام شوند نگاه می‌کند؛ مثل همان کارهایی که در فهرست کارهای روزانه‌اش می‌نویسد که باید انجام شوند. او به هدف‌هایش نگاه می‌کند تا انجامشان دهد تا بعد بتواند آن‌ها را از روی فهرستش قلم بگیرد.

به همین خاطر، هدف‌های فرد موفق بر اساس «نگرش شخصی» پایه‌ریزی نمی‌شوند، بلکه «نتیجه محورند». آن‌ها خیلی مشروح‌تر از هدف‌های همتاهای نامنظمشان است. به عنوان مثال، یک فرد ناموفق ممکن است به عنوان هدفش بنویسد: «دست یافتن به سودی یک میلیون دلاری در ده سال آینده» که در ظاهر امر خیلی هم طبیعی به نظر می‌رسد. مطلبی که اعلام شده، مشخص است، هدفمند است و ضرب‌الاجلی هم برایش تعیین شده؛ اما آن را مقایسه کنید با فرد هدفمندی که ممکن است بنویسید: «توسعه‌ی فلان کسب و کار، ۳۰ درصد سالانه، در مدت پنج سال. پرداخت همه بدهی‌ها در طول شش سال با فروش درصدی از سهام فلان کمپانی. افزایش سود شخصی به ارزش یک میلیون دلار در ده سال آینده از طریق افزایش ارزش سهام به ۲۰ دلار در هر سهم».

فکر می‌کنید کدام‌یک احتمال دست یافتن به هدفشان بیشتر است؟ فردی که یک میلیون دلار واهی را هدف قرار داده، یا فردی که به طور مشروح هدفش را برنامه‌ریزی کرده؟ پاسخ به همان اندازه‌ی هدف‌هایی که نیاز دارید روی کاغذ بنویسید، واضح و آشکار است.

۲-محترم شمردن وقت

آن‌ها که موفق‌اند و به نتیجه می‌رسند، هم برای وقت خود و هم برای وقت دیگران احترام قائل‌اند. شما فرد هدفمندی را نمی‌بینید که وقت روزانه‌ی خود را، مانند چیزی تمام نشدنی، به هدر بدهد. در واقع، افراد موفق، برای هر دقیقه‌شان ارزش قائل‌اند و به یک اندازه حواسشان هست چطور اوقات کاری و فراغتشان را می‌گذرانند. وقتشان را صرف کارهای بیهوده نمی‌کنند، و در مورد اتلاف وقت آدم‌های پیرامون خودشان نیز چندان آرام نمی‌نشینند.

احتمالاً به همان اندازه‌ی هر فرد موفق دیگری به کنترل وقت حساسیت دارم و برای وقت خود و دیگران احترام قائلم. علاوه بر آن که روزهایم از آغاز تا پایان دقیقاً برنامه‌ریزی شده‌اند، چهل سالی است دفتری دارم که مقدار خوابم را در آن می‌نویسم. این دفتر را وقتی به راه انداختم که مادرم گفت که فکر می‌کند به اندازه‌ی کافی نمی‌خوابم. در مورد درست یا غلط بودن حرفش مطمئن نبودم، بنابراین شروع کردم مقدار خوابم را نوشتن و کنترل کردن تا متوسط هفتگی، ماهانه و سالانه‌ی خوابم دستم بیاید. این کار خیلی سودمند از آب درآمد، کاشف به عمل آوردم که اگر چه شب به شب مقدار خوابم تفاوت دارد ولی متوسط سالانه‌ی خوابم ۵/۶ ساعت در شبانه‌روز است که در مورد فردی با متابولیسم من، خیلی زیاد است.

این که حساب ساعت‌های خوابم را نگه می‌دارم، شاید برای بعضی تعجب‌آور باشد؛ ولی افراد منظم ارزش این‌گونه اطلاعات را درک می‌نمایند. این اطلاعات به آن‌ها کمک می‌کند تصمیم‌هایی معقولانه درباره‌ی وقتی بگیرند که در برخی زمینه‌ها صرف می‌کنند، می‌خواهد خواب باشد یا کار یا بازی یا اصولاً هیچ کاری نکردن، با دانستن این که دقیقاً چقدر وقت در هر زمینه‌ای صرف می‌کنند و ارزش قائل شدن برای آن وقت، افراد منظم در مقایسه با آن‌ها که زمان را راحت از دست می‌دهند، شانس بیشتری برای دست یافتن به هدفشان دارند.

۳-به روی کاغذ آوردن همه‌ چیز

پیش پا افتاده‌ترین و جزئی‌ترین کارها در فهرست آدم موفق نوشته می‌شوند. چه بیرون گذاشتن آشغال باشد و چه تمام کردن یک پیشنهاد فروش، آدم هدفمند، همیشه فهرستی از کارهایی در دست دارد که در مدت زمان مشخص، باید به اتمام برساند.

جزئیات، آدم نامنظم را گیج می‌کند. افراد هدفمند هدف‌های درازمدت، بینابین و کوتاه‌مدت خود را درجایی که هر روز چشمشان به آن‌ها بخورد، می‌نویسند؛ و برنامه‌ی روزانه و فهرست کارهایی که باید انجام دهند، همه‌ جا با آنهاست. فرد نامنظم، گمان می‌برد فهرست کارهای روزانه که هر شب کنار تختش دارد، به اندازه‌ی کافی به کار و زندگی‌اش نظم می‌دهد. با این وجود، وقتی همکاران سازمان‌یافته‌اش بیش از او تلاش‌هایشان نتیجه می‌گیرند، نویسنده‌ی نامنظم فهرست، درک نمی‌کند کجای مسیر را اشتباه رفته. فکر می‌کند به همان اندازه‌ی همکارانش سازمان ‌یافته بوده، اگر چه دیده که آن‌ها هر شب دفتر برنامه‌ریزی و فهرست کارهایشان را به خانه می‌برند و فهرست یک صفحه‌ای او هم چنان روی میزش در دفتر باقی مانده است.

نوشتن همه‌چیز، از ساعتی که می‌خوابید تا وقتی که غذا می‌خورید، از کاری که اول انجام می‌دهید و بعد دومی و سومی و الی آخر، تنها راهی است که واقعاً می‌تواند در منظم ماندن و نتیجه گرفتن در زندگی، کمکتان کند.

۴-اولویت‌بندی

آدم‌هایی که بهترین نتیجه را از روزها، هفته‌ها، ماهها و سال‌های خود، چه در زمینه کسب و کار و چه در زمینه‌ی زندگی شخصی‌شان می‌گیرند، آن‌هایی هستند که کارهایشان را اولویت‌بندی می‌کنند و کارهای مهم را ابتدا و کارهای کم اهمیت‌تر را آخر از همه انجام می‌دهند. منظور البته این نیست که هر کار مهمی باید ابتدا همان سر صبح انجام شود. منظور این است که در صورت جلسه‌ی کارهایی که باید انجام شوند، کارهای مهم در اولویت قرار می‌گیرند و سایر کارها گرداگردشان طبقه‌بندی و انجام می‌شود.

به عنوان مثال، اگر منتظر تماس تلفنی از طرف مهم‌ترین مشتری‌تان هستید تا درباره‌ی مسئله‌ی تجاری با اهمیتی صحبت کنید، قاعده‌اش این است که سایر تماس‌ها و کارهایی را که طی روز دارید، گرداگرد آن تماس برنامه‌ریزی کنید. اگر همکاری، پنج دقیقه قبل از تماس به دفترتان آمد، آدم هدفمند به آن فرد توضیح می‌دهد که منتظر تماس مهمی است و زمانی مناسب را برای آن همکار در نظر می‌گیرد که بعداً بیاید تا به کارش رسیدگی شود؛ اما فرد نامنظم، در حالی که همکارش وراجی می‌کند، نگران می‌نشیند و امیدوار است که آن فرد قبل از به صدا درآمدن تلفن، حرفش را بزند و برود پی کارش.

برای آدم هدفمند، اولویت‌بندی، یک فرآیند طبیعی است. تقریباً هر کاری بلافاصله با شماره‌اش، مطرح می‌شود. اگر موضوعات مهم دیگری در برنامه‌های روزانه وجود دارد، موضوعی که در اولویت قرار نداشته فراموش نشده؛ صرفاً به روزی دیگر و وقتی مناسب‌تر منتقل شده است؛ بنابراین، فرد هدفمند، به کارهای مهم همان ابتدا رسیدگی می‌کند و از وقتی که برای نتیجه‌ی مطلوب گرفتن تعیین کرده حداکثر استفاده را می‌برد.

۵-تمرکز بر روی کارهای پیش رو

از آن جا که همه‌چیز نوشته و اولویت‌بندی شده، فرد هدفمند نیازی ندارد ذهن خود را با کارهایی شلوغ کند که بعداً نوبتشان می‌رسد یا کارهایی که قبلاً تکمیل کرده. هر کاری توجه خاص او را به سوی خود جلب می‌کند. مهم‌ترین چیز در ذهن فرد هدفمند در لحظه‌ای که کاری را دست می‌گیرد، کامل کردن آن است تا سپس بتواند به کار بعدی بر روی فهرستش بپردازد.

تنها روش مؤثر افتادن این نگرش این است که فرد، اطمینان کامل داشته باشد که هر کاری دست گرفته، می‌تواند از وقت و زمانی که صرفش می‌شود، استفاده‌ی بهینه ببرد. این جا است که افراد نامنظم غالباً از مسیر اصلی خارج می‌شوند. به عنوان مثال، ساعت ۳ بعد از ظهر، قراری برای بازی گلف می‌گذارند ولی وقتی نخستین مرحله را آغاز می‌کنند، تازه یادشان می‌افتد که باید در اداره بودند و بر روی پیش‌بینی فروش ماهانه کار می‌کردند. دچار عذاب وجدان می‌شوند، دیگر حواسشان به گلف نیست و بدین ترتیب، در پایان روز نیز از هیچ کاری بهره نبرده‌اند.

فرد با دیسیپلین علاوه بر آن که می‌داند چه وقت باید پیش‌بینی فروش ماهانه را انجام دهد، می‌داند این کار چقدر طول می‌کشد و برای انجام این کار با کارآمدی حداکثری، از چه چیزی خود را محروم می‌کند. به خاطر این آگاهی، فرد هدفمند می‌تواند در یک زمان تعیین شده به زمین گلف برود و بازی لذت بخشی بکند و اوقات خوشی را بگذراند و فقط روی کاری که در لحظه انجام می‌دهد، یعنی بازی گلف، تمرکز داشته باشد.

افراد موفق

انسان های موفق افرادی هستند که عادت های مثبت، مفید و سازنده ای دارند. «برایان تریسی»

۶-بررسی یک موضوع قبل از پرداختن به آن

فرد هدفمند، قبل از پریدن، جلوی پایش را نگاه می‌کند؛ او نه تنها راهبردی برای نزدیک شدن به کار، دست و پا می‌کند، بلکه بررسی می‌کند که آیا موضوع، شایستگی توجه و صرف وقت را دارد یا خیر. اگر این کار، فرد با دیسیپلین و سنجیده را به هدف‌های کوتاه یا درازمدتش نزدیک‌تر نکند، مهم نیست تا چه حد آن کار جذابیت دارد آن را رد می‌کند. ولی اگر کار با هدف‌هایش جور در بیایند، فرد سازمان‌یافته، کماکان درباره‌اش تأمل می‌کند تا مؤثرترین و کارآمدترین روش را برای ترتیب اثر دادن به آن پیدا کند. بیش از هر چیز فرد هدفمند می‌فهمد که وقتی را که روی عملی کردن نقشه‌ی کاری می‌گذارد، سرعت رسیدن به هدف و نتیجه‌گیری را ده برابر بیشتر می‌گرداند.

۷-مدام در پی یافتن راه‌هایی برای بهتر شدن

من از سیستم خاص سازمان‌دهی‌ام (دفتر خط‌دار و مقواهای یادداشت)، سی سالی است به بهترین وجه ممکن استفاده می‌کنم. ولی این بدان معنا نیست که در این مدت دنبال روش‌هایی بهتری نبوده‌ام. من سیستم ده‌ها مدیر پرمشغله را بررسی و برخی از تمهیدهای آن‌ها را در سیستم خود ادغام نموده‌ام. ضمناً به صدها اسباب‌بازی الکترونیک سازمان‌دهی و ابزارهای برنامه‌ریزی گران قیمت، تقویم و برنامه‌ریز روزانه نگاهی انداخته‌ام، ولی هیچ ‌کدام به اندازه‌ی دفتر و قلم و مقواهایم، نیازهای مرا برآورده نساخته‌اند.

با این حال، هنوز جستجو می‌کنم، من هم مثل دیگر افراد هدفمند، دنبال راه‌هایی هستم تا آن چه انجام می‌دهم و روش انجامشان را بهبود بخشم. وقتی به چیزی برمی‌خورم که ظاهراً مثبت بوده، بررسی‌اش می‌کنم، گاهی در آن دست می‌برم و همیشه سعی می‌کنم ببینم چه خدمتی به من می‌تواند بکند. اگر با سیستم جدید، نتایجم بهبود یابند، می‌مانند. اگر نه یا تعدیلشان می‌کنم و یا رهایشان می‌کنم و به جستجو برای یافتن روشی بهتری ادامه می‌دهم.

به ندرت از زبان فردی هدفمند، می‌شنوید که بگوید: این کار را چون همیشه این طوری انجام داده‌ام، حالا هم این طوری انجام می‌دهم. همه‌ی ما کار کشته‌ایم، ولی مدام در جستجوی یافتن قلق‌های جدید هستیم.

۸-واگذار کردن

اگر می‌خواهید به نتیجه‌ی مطلوب دست ‌یابید، باید به مسئله‌ی «واگذار کردن» توجه لازم را مبذول دارید. نمی‌توانید همه‌ی کارها را خودتان انجام دهید. در این زمینه تلاشی هم نباید بکنید. چون در برخی زمینه‌ها مثل بعضی‌ها خبره نیستید، اگر هم بخواهید همه‌ی کارها را خودتان انجام دهید، آن کارهایی هم که در آن تخصص دارید، با انسجام لازم انجام نخواهید داد. یا باید برخی کارها را به دیگران واگذار نمایید و به آن‌ها اعتماد کنید که آن‌ها را تکمیل کنند و یا موفقیت‌هایتان را فقط به کارهایی محدود کنید که می‌توانید از لحاظ فیزیکی از عهده‌شان برآیید.

آدم‌های منظم، بهتر از دیگران می‌فهمند که چه کارهایی فقط از آن‌ها بر می‌آید و بنابراین بیشتر وقت خود را صرف انجام آن کارها می‌کنند. کارهایی که می‌تواند توسط دیگران انجام شوند، واگذار می‌شوند تا فرد هدفمند بتواند در مدتی کم و با کارآمدی بیشتر کارهایی را انجام دهد که اگر قرار بود همه را خودش انجام دهد، به آن خوبی از عهده‌شان بر نمی‌آمد.

البته اوقاتی بوده که همه‌ی ما گفته‌ایم: «اگر می‌خواهی کاری را درست انجام دهی، باید خودت انجامش دهی.» اما فقط آدم نامنظم به چنین حرفی اعتقاد دارد.

۹-بدانید چه وقت به کار روزانه خاتمه دهید

وقتی آدم‌های موفق به کار روزانه‌ی خود پایان می‌دهند، چراغ‌ها را خاموش می‌کنند، در را می‌بندند و بدون هیچ تردید و احساس گناه یا اضطرابی به خانه می‌روند. منظور البته این نیست که فرد هدفمند همیشه هر کاری را که در برنامه نوشته، همان روز به پایان می‌برد. بسیاری اوقات، شرایطی ایجاد می‌شود که حتی سازمان‌یافته‌ترین و کارآمدترین فرد نیز به نتایجی که امید داشته، دست نمی‌یابد.

ولی آیا این بدین معنا است که چنین فردی دو ساعت بیشتر در دفترش می‌ماند و درباره‌ی این موضوع حرص و جوش می‌خورد؟ اگر آن دو ساعت او را به نتایج مورد نظرش نزدیک کند، بی آن که بر سر راه اولویت‌های دیگر بر روی فهرستش مانعی به وجود آورد، چنین اتفاقی نمی‌افتد. تنها اتفاقی که می‌افتد این است که این فرد، روزش را نسبتاً موفق تلقی می‌کند و کارهای ناتمامش را به روز بعد منتقل می‌نماید. چنین رویکردی باعث می‌شود که به خانه برگردد و بدون نگرانی، به موضوع بعدی بر روی فهرستش بپردازد، کارهای ناتمام را بعداً تکمیل خواهد کرد.

چنین فردی ضمناً می‌داند که چه وقت پروژه‌ای را به طور کامل کنار بگذارد. بعضی چیزها خیلی راحت به ثمر نمی‌رسند و شما هم نباید در موردشان اصراری داشته باشید. آن‌ها که دنبال نتیجه گرفتن از تلاش‌هایشان هستند قادرند چنین کاری انجام دهند و سپس به راهشان ادامه دهند.

۱۰-مدیریت هم زمان فضا و زمان

فرد هدفمند نه تنها حداکثر استفاده را از وقتی می‌برد که صرف کارهای روزانه‌اش کرده، از فضای پیرامون خود نیز بیشترین بهره را می‌گیرد و محیطی را که در آن زندگی و کار می‌کند، همیشه منظم نگه می‌دارد. چنین فردی را حتماً دیده‌اید؛ او همان کسی است که وقتی ضرب‌الاجلی نزدیک می‌شود، هیچ وقت وحشت نمی‌کند و در حالی که پیرامون خود و میز کارش را تر و تمیز نگه داشته، بیش از تمامی اطرافیانش کار انجام می‌دهد.

این محیط‌های منظم به فرد هدفمند اجازه می‌دهند بدون نگرانی درباره‌ی پرونده‌ای که تازه کنار دستش گذاشته‌اند یا پرونده‌ی قبلی که هنوز کنار دستش است، نگرانی نداشته باشد.

ولی این‌گونه سازمان یافتگی فقط به اداره محدود نمی‌شود. یکی از بهترین راه‌هایی که می‌شود فهمید آیا فردی به طوری جدی هدفمند هست یا خیر، این است که پیرامونش را بررسی کنید. آیا در خانه‌ای تمیز و منظم زندگی می‌کند؟ آیا کمدها و گنجه‌ها و قفسه‌های پرونده‌اش، درست طبقه‌بندی شده و منظم هستند؟ اگر این طور است، می‌توانید یقین داشته باشید که کارهایی که به عهده می‌گیرد با توجه دقیق به جزئیات، تکمیل خواهند شد. اگر نه منتظر نگرش و کاری شلخته و نه چندان ارضاء کننده باشید.

۱۱-وقتی لازم است انعطاف‌پذیر باشید

آن‌ها که در تلاش‌اند تا به نتیجه‌ی مطلوب دست یابند، افرادی واقع‌گرایند و بهتر از خیلی‌ها حواسشان هست که زمان در جریان است و جدول‌های زمانی مدام تغییر می‌کنند؛ اما برخلاف افراد آشفته ذهن، آدم هدفمند، از این که با وجود جا به جایی و تغییر چیزها در اطرافش کماکان قادراست بدون از دست دادن تمرکز، وظایف خود را انجام دهد، لذت می‌برد. این چالشی است که او را سر ذوق و شوق می‌آورد. در حالی که دیگران دست‌های خود را از نومیدی بالا برده و تسلیم می‌شوند. فرد منظم و سازمان‌یافته از تغییرات استقبال می‌کند و بلافاصله به چیزها نظمی دوباره می‌دهد تا در چهارچوب شاخص‌های جدید، دستاوردهایش را به بیشترین حد برساند.

به عنوان مثال، اگر مشتری مهمتان که جدول زمان‌بندی روز خود را گرداگرد تماس او برنامه‌ریزی کرده‌اید، از طریق منشی‌اش اطلاع دهد که تا دو ساعت بعد قادر به صحبت با شما نیست، می‌توانید اولویت‌های بعدی خود را جا به جا کنید تا کارهای دیگر خود را بر روی فهرستتان، در چهارچوب شرایط جدید به انجام برسانید. یا این که تسلیم شوید و باقی روزتان را از دست رفته تلقی نمایید. این که چطور از عهده‌ی این‌گونه موقعیت‌ها بر می‌آیید، در موفقیت تأثیر به سزایی دارد.

این مقاله برگرفته از کتاب « راه و چاه موفقیت » نوشته ی مارک مک کورمک است.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا