دکتر مارتا فریدمن میگوید: ” موفقیتی که بر مبنای هر چیزی به جز رضایت درونی استوار باشد، پوچ و توخالی است.”
دانشکدهای که در حوالی محل سکونتتان قرار دارد از شما دعوت کرده است در جشن فارغالتحصیلی دانشجویان سخنرانی کنید. دقیقتر بگویم، رئیس دانشکده از شما میخواهد برای فارغالتحصیلان راجع به تعریف ” موفقیت ” سخنرانی کنید و بگویید چه چیزی موجب ” زندگی قرین توفیق ” میشود. مأموریتی به نسبت دشوار است، مگر نه؟
خاطر جمع باشید که آدمهای بسیاری راجع به موفقیت صحبت میکنند. موفقیت واژهای است که مدام آن را در زندگیمان به کار میبریم. در حقیقت اگر قرار باشد از مردم بخواهید موفقیت را تعریف کنند، به احتمال قوی چنین پاسخهایی خواهید شنید:
- موفقیت یعنی پول درآوردن.
- موفقیت یعنی داشتن مال و منال.
- موفقیت یعنی پیشرفتهای شغلی.
- موفقیت یعنی داشتن روابط خانوادگی خوب.
- موفقیت یعنی داشتن بچههای خوب و معقول.
- موفقیت یعنی رشد معنوی.
- موفقیت یعنی ایجاد تفاوت در جهان.
البته، آدمهای بسیاری هم هستند که میگویند موفقیت ترکیبی از همهی اینهاست؛ اما شما چه؟ شما موفقیت را چگونه تعریف میکنید؟ آیا هماکنون آمادهاید برای فارغالتحصیلان دانشکده راجع به موفقیت سخنرانی کنید… یا به زمان نیاز دارید تا راجع به تعریفی از ” موفقیت ” و ” زندگی قرین توفیق ” فکر کنید؟ همانطور که دربارهی تعریف خود از موفقیت فکر میکنید، به پرسشهایی هم که در این قسمت مطرح شدهاند توجه کنید:
۱-آیا این تعریف به راستی تعریف خود من است یا نظر شخصی دیگر؟
متأسفانه ما همیشه چنان برنامهریزی میشویم که به ما القا شود موفقیت باید چگونه باشد. کافی است به تماشای تلویزیون بنشینید. خواهید دید که همهی افراد مشهور زیبا جلوه داده میشوند. از هر حرکت آنها حمایت و پشتیبانی میشود. اگر شما از سیارهی دیگری آمده باشید و تلویزیون را روشن کنید، گمان میکنید موفقیت یعنی شهرت و انگشتنما بودن، یا بخت و اقبال و موفقیت را بر اساس همین چیزها میسنجیدید. آگهیهای تبلیغاتی را میبینید که نشان میدهد باید چه کار کنید تا چهرهتان اینگونه یا آنگونه باشد. نمیدانم چه کسی دستگاه کاهش وزن و حالت دادن شکم را اختراع کرد. تازه بدتر از همه اینها این است که خیال میکنید موهای سرتان باید زیاد باشد. شما نمیتوانید هم موهای کم پشت داشته باشید و هم موفق باشید، میتوانید؟ البته خودرویی هم که با آن رانندگی میکنید چیزهایی زیادی راجع به شما نشان میدهد. پیام نهفتهی اینگونه آگهیها این است که اگر ظاهرتان به گونهای معین باشد و دارایی مشخصی داشته باشید، موفق و پیروز هستید. از اینها که بگذریم، زمانی که کودک بودهاید ممکن است پدر و مادر یا یکی از اعضای خانوادهتان شما را به سمتی هدایت کرده باشد که از نظر شخصی او، مسیر منتهی به ” موفقیت ” بوده است؛ اما این نظر اوست نه شما. بیایید به راستی کند و کاو کنید تا ببینید به راستی احساس خود شما چیست و چه چیزی از نظر خود شما موجب توفیق در زندگی میشود. فارغالتحصیلان دانشکده نیازی ندارند بشنوند که دیگران راجع به موفقیت چه فکری میکنند – آنها میخواهند بشنوند شما چه فکری میکنید.
۲-آیا تعریف من از موفقیت طی سالها تغییر کرده است؟
اگر شما انسانی باشید که مدام در حال رشد و یادگیری است، پس بیگمان تصور و تعریفتان از موفقیت تغییر و رشد خواهد کرد. اجازه دهید برایتان اینگونه شرح دهم: در دوران جوانی ممکن است طرز فکرتان چنین باشد که موفقیت در وهلهی اول، یعنی شغل خوبی پیدا کردن و پول درآوردن. با گذشت سالها، ممکن است طرز فکرتان عوض شود و تمرکزتان بر اهمیت و ارزشمندی کارتان یا روابط خانوادگیتان قرار گیرد. همانطور که سالها میگذرد، فرصتی عالی به وجود میآید که به رشد معنوی نیز بیشتر اهمیت بدهید؛ بنابراین تعریفمان از موفقیت نیز باید عوض شود چرا که به باور من، وقتی تعریفمان از موفقیت ” ثابت ” باشد، بعید است هیچ پیشرفت و تحول خاصی در زندگی صورت گیرد. همچنان که بزرگ میشویم تعریفمان از موفقیت نیز تغییر میکند. به همین دلیل شاید بخواهید فقط راجع به تغییر دیدگاهتان نسبت به موفقیت با فارغالتحصیلان صحبت کنید.
۳-آیا اعمال و فعالیتهایم با تعریف من از موفقیت هماهنگ است؟
بنا به تجربهای که دارم، اکثریت قریب به اتفاق مردم به نحوی زندگی میکنند که زندگیشان همراستا و هماهنگ با تعریفشان از موفقیت نیست. ممکن است بگویید موفقیت یعنی داشتن یک زندگی خانوادگی رضایتبخش، اما اگر برخلاف تعریفتان، بام تا شام کار کنید و زمان کمی را با خانوادهتان بگذرانید، آن وقت رفتار شما اولویت اصلی و واقعیتان را نشان میدهد. مسئلهی اصلی بر سر این است که مشخص کنید تعریف ” واقعی ” شما از موفقیت چیست … و سپس متعهد شوید تا در راستای آن تعریف عمل کنید. چه پیشنهادها و رهنمودهایی میتوانید به فارغالتحصیلان دانشکده بدهید تا در این زمینه یاریشان کنید؟
حدس میزنم همین الان فکرهایی به ذهن شما خطور کرده است. بدون شک موارد دیگری هم به ذهنتان رسیده است که من مطرح نکردهام.
هماکنون آنچه را تصمیم دارید در جشن فارغالتحصیلی دانشکده بگویید به روی کاغذ بیاورید. کسی چه میداند، ممکن است روزی از شما خواسته شود در این باره سخنرانی کنید. حتی اگر این اتفاق برای شما نیفتد، این تمرینی است که میتواند چشمهایتان را باز کند و زندگیتان را تغییر دهد.