از بازخورد، به نفع خودتان استفاده کنید
با تحلیل بازخوردها، میتوانید در مسیر درست قرار بگیرید
اسپنسر جانسون میگوید: «بازخورد صبحانهی قهرمان است».
به محض اینکه اقدام به کاری میکنید، در مورد اینکه آیا کارتان درست است یا نه، نظرهایی دریافت خواهید کرد. اطلاعات، توصیه، کمک، پیشنهاد، دستور و حتی انتقادهایی نیز خواهید شنید که به شما کمک خواهد کرد همواره به جلو حرکت کنید. در حالی که دائماً دانش، توانایی، دیدگاه و روابط شما افزایش مییابد، اما درخواست بازخورد، نخستین بخش این معامله است.
وقتی بازخورد میگیرید، باید خواهان پاسخگویی به آن باشید، دو نوع بازخورد وجود دارد: بازخورد منفی و مثبت.
ما ترجیح میدهیم بازخورد مثبت دریافت کنیم، یعنی نتیجههای خوب، پول، تحسین، افزایش حقوق، ارتقا، مشتریان راضی، پاداش، شادی، آرامش درونی، صمیمیت، لذت، چون احساس بهتری به ما میدهد و به ما میگوید که روی خط کار هستیم و کاری درست انجام میدهیم. در عوض، تمایلی به بازخورد منفی نداریم. چون خلاف نتیجههای بالاست.
اما واقعیت این است که در بازخورد منفی، مانند بازخورد مثبت، اطلاعات مفید بسیاری وجود دارد و به ما میگوید که درست پیش نمیرویم و در جهت اشتباه حرکت میکنیم.
از طرفی، بازخورد منفی به اندازهای باارزش است که از مفیدترین پروژههایی که میتوانید انجام دهید، این است که چگونگی احساس خود را نسبت به آن تغییر دهید، خود را اصلاح کنید و به کار خود بهبود بخشید.
برای اینکه سریعتر به هدفهای خود برسید، لازم است از همهی بازخوردهایی که در سر راه شما قرار میگیرد، با آغوش باز استقبال کنید، آنها را دریافت کنید و مشتاقانه بپذیرید. من بازخورد منفی را فرصتهای پیشرفت معنی میکنم.
با تحلیل بازخوردها، میتوانید در مسیر درست قرار بگیرید و هر گاه از مسیر خارج شدید، باز هم سعی کنید در مسیر اصلی قرار بگیرید و آنقدر ادامه دهید تا به هدف مورد نظرتان برسید.
اگر چه راههای بسیاری وجود دارد که میتوانید با آن به بازخورد پاسخ دهید، برخی واکنشها به راحتی نتیجه نمیدهند:
۱-تسلیم شدن و دست کشیدن.
۲-داشتن رفتاری جنونآمیز با منبع بازخورد و عصبانی شدن از دست کسی که بازخورد میدهد.
۳-نادیده گرفتن بازخورد.
بازخورد تنها اطلاعاتی است که برای کمک به هدایت شما و سریعتر رسیدن شما به هدفتان طراحی شده است؛ اما اگر آن را نادیده بگیرید و دقت نکنید، نتیجه نمیدهد.
همهی ما کسانی را میشناسیم که به نظریهی دیگران گوش نمیدهند و آن را نادیده میگیرند. آنها اصلاً به نوع تفکر دیگران اهمیتی نمیدهند و علاقهای به آن ندارند. اگر چه بازخورد میتواند زندگی آنها را به طور کلی تغییر دهد. اگر تنها کمی گوش بدهند.
همهی ما باید از بازخوردهای باارزش سپاس گذار باشیم، چرا که ما را از رفتارهای محدودکنندهی خود آگاه میسازند.
پس گوش کنید، اطلاعات کسب کنید، بازخوردها را شخصی تلقی نکنید، به خودتان نگیرید، از آن استقبال کنید، هوشمندانه آن را بررسی کنید و چنانچه ممکن بود، مورد استفاده قرار دهید.
البته، گاه ممکن است با حرفهای مغرضانهی تعداد کمی از افراد نیز مواجه شوید؛ اما هوشمندانهترین و مفیدترین واکنش این است که بگویید : «بابت بازخوردی که دادی متشکرم… بابت زمانی که صرف کردید تا به من بگویید چطور هستم و احساس شما در مورد من چیست، ممنون و بسیار سپاسگزارم»
مهمتر اینکه بخواهید که به شما بازخورد بدهند.
بیشتر مردم داوطلبانه به شما بازخورد نمیدهند، چون میترسند به احساسهای شما آسیب بزنند یا از جانب شما رانده شوند؛ بنابراین، شما سعی کنید بازخورد صادقانه را دریافت کنید و خودتان داوطلبانه آن را بخوانید تا طرف مقابل برای پاسخ دادن به شما احساس امنیت کند.
مایل باشید بپرسید
بیشتر مردم از بازخورد اصلاحکننده میترسند، چون از شنیدن آنچه قرار است گفته شود، هراس دارند. چیزی برای ترسیدن وجود ندارد. حقیقت، حقیقت است. اگر آن را بدانید، بهتر از این است که اطلاعی از آن نداشته باشید. وقتی آن را بدانید، میتوانید کاری در مورد آن انجام دهید، ولی وقتی نمیدانید چه چیزی خراب است، چطور میخواهید آن را درست کنید؟
بدون بازخورد نمیتوانید زندگی، روابط، بازی و عملکردتان را بهبود بخشید.
به جای گله کردن، اقدامی سازنده در جهت حل مشکلهایتان بکنید. دست از گله و شکایت بردارید، به ویژه نسبت به افرادی که گله و شکایت شما به آنها مربوط نمیشود.
برای اینکه عملکرد کیفیت، فروش، رفتار و پیشرفت خود را بهبود بخشید، از روی عمد و فعالانه، بازخورد کارتان را از همسر، دوست، همکلاسی، رئیس، مراجعان، والدین، دانش آموزان، مشتری، مربیان و … درخواست کنید. برای فروش و درآمد بیشتر، از مردم بپرسید که چه میخواهند.
اما هرگز برخلاف خواستهی درونی خود عمل کنید. اگر احساس میکنید درست نیست، احتمالاً همینطور است. ضربالمثلی میگوید: «به دنبال الگوها باشید. اگر یک نفر به شما بگوید که اسب هستید، دیوانه است، اگر سه نفر به شما بگویند، دسیسهای در کار است و اگر ده نفر به شما بگویند، وقت آن رسیده است که برای خودتان زین بخرید».
احتمالاً حقیقتی در آن وجود دارد. چرا در مقابل آن مقاومت میکنید؟ از خود بپرسید که آیا باید خوشحال باشم یا حق به جانب؟ آیا باید حق به جانب باشم یا موفق؟
دوستی دارم که ترجیح میدهد حق با او باشد تا اینکه شاد یا موفق باشد. او نسبت به هر کسی که سعی میکند به او بازخورد بدهد، عصبانی میشود و میگوید به من نگو چه کار کنم و چطور امورم را اداره کنم. او برای طرز فکر دیگران، تَره هم خُرد نمیکند، اهمیتی به نظر دیگران نمیدهد و سرانجام هم به بن بست میرسد.